ابتر. باله. قلع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مطهره. (زمخشری). مزود. (دهار). خورجین و تنچه و کیسه ای که در آن آذوقه گذارند. جائی که در آن زاد نهند. انبانی که در آن غدای سفر نهند، جامه دان. (ناظم الاطباء)
ابتر. باله. قلع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مطهره. (زمخشری). مزود. (دهار). خورجین و تنچه و کیسه ای که در آن آذوقه گذارند. جائی که در آن زاد نهند. انبانی که در آن غدای سفر نهند، جامه دان. (ناظم الاطباء)
آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)
آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مِثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)
دهی است از دهستان نودان در بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون، که در 7 هزارگزی شمال نودان، در دامنۀ شمالی کوه تل مرگ و رود خانه شاپور قرار دارد. دامنه و معتدل است و 105 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول آنجا غلات و برنج است. شغل مردم آنجا زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان نودان در بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون، که در 7 هزارگزی شمال نودان، در دامنۀ شمالی کوه تل مرگ و رود خانه شاپور قرار دارد. دامنه و معتدل است و 105 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول آنجا غلات و برنج است. شغل مردم آنجا زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است، کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و کنایه: حرفهای گوشه دار، گوشه نشین. منزوی. مقیم کنج عزلت: که از گوشه داران در این گوشه کیست که بر ماتم آرزوها گریست. نظامی (شرفنامه ص 318)
زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است، کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و کنایه: حرفهای گوشه دار، گوشه نشین. منزوی. مقیم کنج عزلت: که از گوشه داران در این گوشه کیست که بر ماتم آرزوها گریست. نظامی (شرفنامه ص 318)
جامه دان، انبار ذخیره و آذوقه. (ناظم الاطباء). ظاهراً این لفظ غلط است، صحیح توشک خانه است، چه توشک به معنی رخت است چنانکه در برهان و جهانگیری. (از غیاث اللغات) (آنندراج)
جامه دان، انبار ذخیره و آذوقه. (ناظم الاطباء). ظاهراً این لفظ غلط است، صحیح توشک خانه است، چه توشک به معنی رخت است چنانکه در برهان و جهانگیری. (از غیاث اللغات) (آنندراج)
زاد و مایحتاج مسافرت از خوراکی. (ناظم الاطباء). زاد سفر. ره توشه: بجوئید و این توشۀ ره کنید بکوشید تا رنج کوته کنید. فردوسی. ز شغل دگر دست کوتاه کرد به عزم سفر توشۀ راه کرد. نظامی. منم روی از جهان در گوشه کرده کفی پست جوین ره توشه کرده. نظامی
زاد و مایحتاج مسافرت از خوراکی. (ناظم الاطباء). زاد سفر. ره توشه: بجوئید و این توشۀ ره کنید بکوشید تا رنج کوته کنید. فردوسی. ز شغل دگر دست کوتاه کرد به عزم سفر توشۀ راه کرد. نظامی. منم روی از جهان در گوشه کرده کفی پست جوین ره توشه کرده. نظامی
امر فرمودن کسی را به بازگشتن از گناه و بتینه دادن. (ناظم الاطباء) : پارسا از لب ساغر به دهان آب آرد دیگران را ز می و نقل چرا توبه دهد؟ کمال اسماعیل (از آنندراج). آنچه مقصود ز شعر است، چو در گیتی نیست شاعران را همه زین کار خدا توبه دهاد. اثیر اومانی. اگر راست گفت ای خداوند پاک مرا توبه ده تا نگردم هلاک. (بوستان). یار دیرین مرا گو به زبان توبه مده که مرا توبه بشمشیر نخواهد بودن. (گلستان). عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم. سعدی. گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش. سعدی. رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
امر فرمودن کسی را به بازگشتن از گناه و بتینه دادن. (ناظم الاطباء) : پارسا از لب ساغر به دهان آب آرد دیگران را ز می و نقل چرا توبه دهد؟ کمال اسماعیل (از آنندراج). آنچه مقصود ز شعر است، چو در گیتی نیست شاعران را همه زین کار خدا توبه دهاد. اثیر اومانی. اگر راست گفت ای خداوند پاک مرا توبه ده تا نگردم هلاک. (بوستان). یار دیرین مرا گو به زبان توبه مده که مرا توبه بشمشیر نخواهد بودن. (گلستان). عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم. سعدی. گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش. سعدی. رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
تزوید. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). مزاده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زاد و قوت دادن. آذوقه دادن: ماه به ماه می کند شاه فلک کدیوری عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری. خاقانی. ز فیض دولت بیدار دیده میخواهم که صبح را دهم از گریه توشۀ شبگیر. خاقانی
تزوید. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). مزاده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زاد و قوت دادن. آذوقه دادن: ماه به ماه می کند شاه فلک کدیوری عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری. خاقانی. ز فیض دولت بیدار دیده میخواهم که صبح را دهم از گریه توشۀ شبگیر. خاقانی
آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)
آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)